سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته
 
قالب وبلاگ

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم :

هر کس از امت من چهل حدیث در مورد مسایل دینی که مردم به آن نیاز دارند حفظ کند خداوند در روز قیامت او را فقیه و دانشمند برانگیزد.

پس یا علی!


[ جمعه 89/5/8 ] [ 10:28 صبح ] [ دلنوشته ] [ گل واژه ها () ]

صبح بی تو رنگ بعدازظهر یک آدینه دارد    

         بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد


بی تو میگویند تعطیل است کار عشق بازی  

          عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد؟


خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد           

 عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد


درهوای عاشقان پر میکشد با بیقراری             

 آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد


ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید           

  آنکه دردستش کلید شهر پرآیینه دارد

قیصر امین پور

 


مولای من ! یک سال دیگر هم بی تو گذشت . یک سال دیگر هم طبیعت جان تازه گرفت و شکوفه ها به امید آمدنت با آمدنشان بهار را معنا کردند . اما دریغ ! دریغ که بی تو نه شکوفه ای می ماند و نه بهاری !

محبوب من ! یک سال دیگر هم بی تو گذشت و برایمان جای خالی تو بیش از پیش عادت شد.....
حتی آسمان هم دیگر از دوریت اشک نمیریزد . گویا همه و همه به نبودنت عادت کرده اند.....
هرسال تولدت را جشن میگیریم بدون اینکه اندک توجهی به تو داشته باشیم .مولای غریبم حتی جشن میلادت  هم بهانه ای شده است برای گناهانمان  !
مولای من بیا تا جهان جان تازه بگیرد . بیا تا بهار برایمان معنا شود . بیا تا شکوفه ها هرگز نمیرند ! بیا تا آسمان اشک شوق برای آمدنت بریزد ! بیا تا جشن میلادت را آنگونه که می پسندی برگزار کنیم !بیا تا جانم را به فدایت کنم......بیا.....بیا......بیا......
اللهم عجل لولیک الفرج


[ دوشنبه 89/5/4 ] [ 12:1 عصر ] [ دلنوشته ] [ گل واژه ها () ]

 

دارم به لب این زمزمه با شور ومستی

مژده به دنیا آمده ارباب هستی

 

 

 

 

گویند به بزم عاشقی در وصف این یار

بهر حسین ابن علی آمد علمدار

 

 

یا حسین! آقا جونم خیلی دلتنگ صحن و حرمتم ! دلتنگ اون شیش گوشه قشنگت ! دلتنگ بین الحرمین ! دلتنگ اون غروبایی که کنار حرمت نماز میخوندم ! دلتنگ اون نیمه شبها ، اون راز و نیازها ، نیایش ها ، زیارت عاشوراها ، دلتنگ صحن و حرم باصفای اباالفضل  ع ،  همه چی ، دلتنگ همه چیزم !!! آقا جون خوب یادمه . لحظه به لحظه شو یادمه . دوست دارم فقط یه لحظه دیگه تو حرمت باشم ! فقط یه لحظه .......

شیعیان عزیز این اعیاد بزرگ را بهتون تبریک میگم.

انشاالله زیارت همشون قسمتت هممون !


[ چهارشنبه 89/4/23 ] [ 6:1 عصر ] [ دلنوشته ] [ گل واژه ها () ]

گفتم مشکل !!! یه سری مشکلات پیش پا افتاده ای که معلوم نبود از کجا پیداش شد سد راهشون شد !!! و خیلیییییی خیلییییییی جالب بود که اصلا پیش بینی چنین مشکلاتی را نمیکردن . یعنی اصلا قرار نبود اینطور بشه . ولی خب شد !!!

خلاصه حدود یک ماهی گذشت و نشد ! یعنی واقعا نشد که این دوتا به هم برسن !!

علیرضا ( داماد را میگم ) خیلی پسر خوبی بود . آره بود . چون الان دیگه نیست . اونو خدا واسه خودش آفریده بود و زود هم گرفتش !! عروس خانوم ، شیفته همین اخلاق خدایی علیرضا شده بود . اون منتظر چنین مردی بود . با اینکه خواستگارهایی داشت که به ظاهر مومن بودن ولی عروس خانم ایمان واقعی را در علیرضا یافته بود . همه زندگیش ، صحبتهاش ، حتی نگاه هاش رنگ ایمان به خدا را داشت . با صحبت کردنش ، یاد خدا را دردل عروسی که منتظرش بود زنده میکرد . اون به عروس مورد نظرش نرسید ولی به معبودی که عاشقش بود رسید !!!

این دنیا خیلی کوچیک بود واسه علیرضا !! اینو تو حرفاش میشد بفهمی . با اینکه آرامش داشت ولی معلوم بود که درونش داره آتیش میگیره برا اینکه برسه به معبودش !

بله دوستان علیرضا به دیار باقی شتافت !!!

عروس خانوم با شنیدن این خبر نمیدونست خوشحال باشه یا ناراحت ! اصلا نمیدونست باید چی بگه . چیکار کنه ؟!!!! امتحان سختی بود .بعد که یکم از ماجرا گذشت وکمی فکر کرد فهمید که باید خدا را شکر کنه !! به خاطر همون مشکلات پیش پاافتاده ای که اگه نبود الان اون یه بیوه بود !!!

چون خودش قول داده بود و قول گرفته بود که عاشق همدیگه نشن سعی کرد که فراموش کنه با اینکه ته دلش چیز دیگری بود . با دانستن اینکه مرگ حق طبیعی هرکسی هست و اینکه اون نباید قبل از ازدواج ، عاشق علیرضا میشد خودشو دلداری داد و قضیه را به مرور فراموش کرد !!!!

الان فقط علیرضا را یه انسان خدایی میدونه که به هدف واقعیش رسیده و پیش معبودش به آرامش واقعی رسیده . اون دیگه به علیرضا فکر نکرد چون علیرضا فقط مثل یه حادثه برای مدت کوتاهی وارد زندگیش شد و تموم شد ...................

الان خدا را شکر میکنه که ازدواجش سر نگرفت . چون اگه همسر علیرضا شده بود اون عشقی که قول داده بودن شکل نگیره بعد از ازدواج دیگه شکل میگرفت و به این راحتی نمیتونست قبول کنه که علیرضا رفته !!

از این ماجرا فهمیدم که خدا چقدر مهربونه . گاهی حتی اتفاقاتی که ما فکر میکنیم ناخوشایندن چقدر زیبا و خوشایندن ( و عسی ان تکرهو شئیا و هو خیر لکم ) . فهمیدم که راضی به رضای خدا بودن یعنی چه . فهمیدم که شکر کردن یعنی چه !!!

گاهی وقتا به این زیبایی حکمت کارها برات روشن میشه . گاهی وقتا با عمق وجودت درک میکنی که خدا بهتر از تو به صلاحت آگاهه !!!..............

پی نوشت ها !

 1.این ماجرا کاملا واقعی است البته به طور فشرده و با کمی تغییرات جزئی!!

2. بعضی وقتا یه چیزی به صلاحمون نیست و اصرار میکنیم ! بعضی وقتا یه چیزی به صلاحمون هست و همت و تلاش نمیکنیم !

3. همیشه اتفاق های به ظاهر ناگوار، ناخوشایند نیستند !!!!

 


[ جمعه 89/4/18 ] [ 11:59 صبح ] [ دلنوشته ] [ گل واژه ها () ]

سلام

چقدر قشنگه که لحظه به لحظه بیشتر حس کنی که خدا باهاته . از ته وجودت درک کنی که خدای تو "اقرب من حبل الورید" هست .

این ماجرای شنیدنی را بخونید !

مادر داماد : خب اگه اجازه بفرمائید دختر و پسر گلمون صحبتاشون را بکنن !! عروس گلم نظر شما چیه ؟

عروس ( داره آب میشه از خجالت :دی . چی بگه آخه ) : هر چی پدر و مادرم بگن !!

حاج آقا ! حاج خانوم اجازه میفرمائین ؟؟؟

مادر و پدر عروس : خواهش میکنم . اجازه مام دست شماست . بفرمائید !!

عروس و داماد راهنمایی میشن به اتاق دیگری !

بعد از چند دقیقه ای عروس که خجالت میکشه شروع کنه و داماد هم که میدونه معمولا اینجور مواقع اون باید شروع کنه !

آقای داماد: خب بفرمائید !!

اینجاس که عروس بالاخره سرشو بالا میاره و چشم تو چشم میشن . خنده ملیحی بر لبان هردو نقش میبنده پوزخند

بالاخره سر صحبت باز میشه ..............................................

چی ؟؟؟؟؟؟ نه دیگه !! صحبتاشون خصوصی بود .قرار نیست که شما بدونید که پوزخند

خلاصه حدود دو ساعتی خانواده ها گرم صحبت هستند که بالاخره عروس و داماد وارد پذیرایی میشن .

بازم مادرعروس : خب به به خودشون هم تشریف آوردن . ذکر خیرتون بود !!!

خب دختر گلم نظرت چیه راجع به پسر ما ؟؟؟!!

عروس ( بابا این چه سوالیه حالا میپرسی پوزخند. بیش ازقبل داره آب میشه !) : والا چی بگم . اگه اجازه بدین من چند روزی فکر کنم . با پدر و مادرم هم مشورت کنم.

مادر داماد : باشه دختر گلم . حتما . ما منتظر نظرت میمونیم عزیزم!!

ولی اگه خانواده ها یکم باهوش باشن از قیافه دختر و پسر میفهمن که رضایت دختر و پسر تو چشاشون موج میزنه .

خلاصه اش کنم !!! چند جلسه ای به همین منوال میگذره و بالاخره عروس خانم نظر قطعی را میده . اما اما !!! اما معلوم نیست این وسط چه مشکلی هست !!! عروس و داماد با اینکه معلومه عاشق همدیگه هستن ولی از همون جلسه اول به دستور سرکار عروس خانم قرار گذاشتن که تا وقتی همه چی قطعی نشده هیچگونه ابراز محبتی به همدیگه نداشته باشن و عشقی هم بینشون بوجود نیاد !

ولییییییی ! ولی خب اینا هم آدمن دیگه . سنگ که نیستن . عشق بوجود اومد ولی خیلی سعی کردن که ابراز نکنن .

ادامه داردددددد.....................................


[ چهارشنبه 89/4/16 ] [ 7:15 عصر ] [ دلنوشته ] [ گل واژه ها () ]

به نام خدای مهربون

آقای من !

       مولای غریب و تنهای من

       مضطر فاطمه علیها السلام!

                            اسیر آل محمد علیهم السلام

                             پدر مهربان اهل عالم !

 

میخواهم غربتت را حکایت کنم ؛ غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده ، غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته ؛ غربتی که حتی برای برخی محبانت غریب و ناشناخته است ؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند....

دریغ که در کلاس ادبیات ، آداب ادب ورزی به ساحت قدس تو را گوش زد نکردند ! افسوس که در کلاس نقاشی ، چهره مهربان تو را برایم به تصویر نکشیدند ! چرا موضوع انشای ما ، به جای "علم بهتر است یا ثروت" ، از تو ، از ظهور تو و روش های جلب رضایت تو نبود ؟! مگر نه بی تو ، نه علم خوب است و نه ثروت ؟؟؟؟؟

 

 

از کتاب آشتی با امام عصر "عج"


[ شنبه 89/4/12 ] [ 10:36 صبح ] [ دلنوشته ] [ گل واژه ها () ]

سلام

داشتم الویه درست میکردم! دیدم سیبش نسبت به همیشه زیاده و سسش هم کمتر از همیشه بود !

خلاصه این مواد را مخلوط کردیم و سس را هم اضافه کردیم . موقع خوردن که شد دیدم طعمش مثل همیشه نیست . همه این تفاوت مزه را احساس کردند . به خوشمزگی همیشه نبود .

سیب تنها یا مرغ تنها یا تخم مرغ تنها یا .......به تنهایی طعم خوبی شاید نداشته باشه ولی وقتی همه اینها در کنار هم قرار بگیرند ( اونم به نسبت مشخصی ) طعم خیلی خوبی پیدا میکنند .

با خودم فکر کردم که یه غذای ساده اگه یه اپسیلن موادش جابجا بشه وبه اندازه کافی نباشه حالا یا زیاد باشه یا کم باشه چقدر زود احساس میشه و اون غذا دیگه غذای همیشگی نمیشه . اونوقت حالا بیاییم سراغ کارها و اعمالمون . هرکاری دوست داشته باشیم به هراندازه ای که عشقمون میکشه ! انجام میدیم و بعد هم انتظار داریم چیز خوبی از آب دربیاد !

میگیم دعاهامون مستجاب نمیشه . بعدم میگیم ما که نماز میخونیم ، روزه هم میگیریم ، دروغ هم نمیگیم ، غیبت هم نمیکنیم و.......... پس چرا دعامون مستجاب نمیشه ؟‍؟؟؟

خب وقتی یه اپسیلن سس غذا کم باشه چی میشه که اون دیگه غذای همیشگی نمیشه ؟؟؟ معنویات هم همینطوره وقتی این همه افراط و تفریط داریم انتظار داریم همه چی سرجای خودش باشه ؟؟؟

خب بنده خدا !!! تو نماز میخونی ولی شاید کارهای دیگری که باید انجام بدی را نمیدی . شاید سس غذات کم شده !! شاید سیب غذات زیاد شده !! شاید احترام به بزرگترت کمرنگ شده . شاید نیکی کردنت کمتر شده ! شاید در روزه گرفتن افراط کردی ولی در کمک به دیگران تفریط !!!

دیدین بعضیا حجاب افراطی دارند !!! ( سوء برداشت نشه ها . منظورم حجابی اضافه برچیزی که اسلام گفته هست .) ولی اخلاق درست و حسابی ندارند . از اینطرف افراط کردند از اونطرف تفریط !

طرف در کمیت نمازش افراط میکنه در کیفیتش تفریط ! هزار بار سبحان الله میگه در رکوعش ولی معنی هیچ کدوم را هم نمیفهمه !!! خب بنده خدا سه بار بگو ولی با حضور ذهن و قلب بگو !!

طرف میگه من حوصله نماز خوندن ندارم ، طاقت روزه گرفتن ندارم ، ولی حاضرم هزار تا مسکین را طعام بدم . اخلاق خوبی با اطرافیانم دارم . کمک به دیگران میکنم و ...... این یعنی افراط و تفریط . یعنی گرفتن یه قسمت و رها کردن یه قسمت دیگه . یعنی زیاد بودن سیب و کم بودن سس !!

بعضیا یه قسمت هایی از دین را گرفتند و بقیه را رها کردند . خب این چیز قشنگی را بوجود نمیاره . مثل الویه میشه که اگه یکی از موادش  نباشه دیگه اون طعم خوبش را نداره . دین کلش قشنگه . همه قسمتهاش در کنار هم قشنگه . و اونوقته که میشه اسم مسلمان و مومن روی فرد گذاشت . علاوه بر اینکه باید همه واجبات و محرمات در کنارهم رعایت بشه حد اعتدال و وسط هم باید در هرکاری نگهداشته بشه . چون اصلا همین دین با افراط و تفریط مخالفه . پس میشه گفت افراط و تفریط هم یه قسمتی از همین دینه که همه چیزش در کنار هم قشنگه .....

یکم با خودم فکر کردم که چرا اسلام با افراط و تفریط مخالفه . میدونید به چه نتیجه ای رسیدم ؟؟؟ اون الویه ای که طعم همیشگی را نداشت منو نسبت به الویه که اینقدر دوست داشتم یه خرده بی میل کرد . یعنی اگه چند بار دیگه از این الویه ها ی افراط و تفریطی ! بخورم کلا دیگه از این غذا زده میشم !

خب دین هم همینطوره . اگه حساس شدی رو یه قسمت و رویه افراط را پیش گرفتی خب ناخودآگاه خسته میشی بعد از یه مدت  ( اگه مثلا وسواس پیدا کردی در وضو گرفتن بعد از یه مدت روح و جسمت آزرده خاطر میشه ). و بعد هم نمیگی که من حد وسط را نگرفتم ! میگی حتما اسلام همینطوره و دیدت نسبت به اسلام عوض میشه . برا همینه که اگه همه قسمتهای دین با هم باشه و حد وسط رعایت بشه قشنگ میشه و اونوقته که زیبایی دینت را درک میکنی .....

 

روایت زیبایی هست که میگه فضیلت انسان در نگهداشتن حد وسط میان افراط و تفریط است .

ببخشید یکم طولانی شد . هرچند بازم دوست داشتم حرف بزنم :دی


[ دوشنبه 89/3/17 ] [ 6:47 عصر ] [ دلنوشته ] [ گل واژه ها () ]

 

ای خمینی کبیر آن روز که دستان تو را با زنجیر ظلم بسته بودند میخواستم به تو بگویم : فَاسْتَقِمْ استقامت کن

آن روز که تو را از سرزمین غربت بسوی دیار شهیدان روانه کردند و در آن ساعت که تو آرام آرام بسوی بهشت شهیدان می آ یی میخواستم به تو بگویم : جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ حق آمد و باطل رفت.

آن روز که دستت را چون غنچه محمدی مشت کرده بودی و آزادی را فریاد میکردی میخواستم به تو بگویم : لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى برای انسان جز سعی و تلاشش چیزی نیست.

آن روز که خدا دست رحمتش را بر سرت میکشید میخواستم به تو بگویم : إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا همانا خدا میخواهد از شما پلیدی را دور کند و شما را پاکیزه گرداند.

آن روز که در جماران نشسته بودی و مردم دور و برت حلقه زده  بودند و تو را امام مومنین میخواندند میخواستم به تو بگویم : وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ و نامت را براى تو بلند گردانیدیم.

آن روز که با دستانت آزادی را دردهان مردم میریختی و مردم دستان تو را بوسه میزدند میخواستم به تو بگویم: وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا و پروردگارشان باده‏اى پاک به آنان مى‏نوشاند.

آن روز که گناه ، سراسر عالم را فراگرفته بود و تو عصمت و پاکدامنی را رهرو راه خود نموده بودی میخواستم به تو بگویم : قُمْ فَأَنذِرْ برخیز و بترسان.

آن روز که دشمن را با دستان پولادین خود از وطن بیورن کردی و تبر خشم را بر قلب آنان رها نمودی میخواستم به تو بگویم : وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى  و شما آنان را نکشتید بلکه خدا آنان را کشت .

آن روز که ملائکه از افلاک افسر رهبری را بر سرت مینهادند میخواستم به تو بگویم : لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً  به یقین خدا بر مؤمنان منت نهاد [که] پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت .

ولی حیف و صد حیف که تو رفتی و اجر امامت را نپرداختیم و براستی خدا چه زیبا فرموده : ْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا ما فقط به ایشان مهلت مى‏دهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند .

آری تو رفتی و سراچه کوچک دنیا را رها کردی و من حرفهای ناگفته ام را در قلب خود مخفی کرده ام . ای خمینی چطور عرفان تو را بازشناسم که همان "یوثرون" بودی . به که بگویم حرفهای ناگفته ام را که سر ابد تو بودی و حالا من مانده ام و داغ ارغوانی تو . من مانده ام و "عروه الوثقی" که تو برای ما به ارمغان گذاشتی و من مانده ام و حرفهای ناگفته من.............................

 

 


[ جمعه 89/3/14 ] [ 2:1 عصر ] [ دلنوشته ] [ گل واژه ها () ]

 

 

زیباترین گل وجود ،فاطمه بر شاخسار نبوت شکفته است

میلاد فاطمه (س) ، اذان عشق در گوش هستی است

سرود عفاف ، بر لب وجود است

جوشش کوثر ، بر کرانه قیامت ارزشهاست

طلوع مهر کمال ، در سپهر جلال است

میلاد فاطمه (س) روز مادر است

چراکه او به مادری  آبرو بخشید

روز زن است جرا که او زن را به جایگاه و پایگاه خود در نظام ارزشی جهان آگاه ساخت

میلاد فاطمه "س" روز فوران کوثر خیر و خجستگی در غدیر نبوت و اجرای رسالت است

کدام فضیلت را می توان نام برد که نمونه اعلایش در حیات فاطمه (س) نباشد؟؟؟

و میلادت بهانه ای شد برای گرامیداشت مقام والامرتبه ی زن و مادر .......

 

 

مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد. گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد و درمانم می کند. گاهِ اندرزم، حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد. گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر و سخت کوش که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند.

گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد. مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس می گویم و می ستایمت.

 

کاش بچه ها ارزش مادر را بیش از این میدانستند و میدانستند که خدا در کنار احسان به پدر و مادر از احسان به مادر به طور ویژه نام برده . آنجایی که میفرماید :

: ما انسان را سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، (خاصه  مادر) زیرا مادرش (بار وجود) او را به سختی حمل کرده و به سختی فرو نهاده است. بله آن جا که سخن از سختی ها و زحمات است، خداوند نام مادر را به صورت مخصوص بیان می دارد تا بلندای حق او بر فرزند، آشکار گردد.

پیامبر اکرم "ص" نیز دراین باره میفرمایند: حق مادرت بر تو این است که بدانی او تو را در جایی حمل کرده است که هیچ کس حمل نمی کند و از میوه دلش آن به تو داد که هیچ کس به دیگری نمی‌دهد .

 

 

مادر عزیزم تمام عمرت با مهربانی و شفقت ، در راه تربیتم و بزرگ شدنم عاشقانه تلاش کردی. و حال به حدی رسیده ام که محبت بی منتت را درک کنم. عزیزم عاشقانه دوستت دارم و دست پرمحبتت را میبوسم....

آنگاه که تمام مشقت و سختی را تحمل کردی تا من دیده به این جهان بگشایم . آنگاه که شبها تا به صبح مرا به آغوش میگرفتی تا من چشمانم را روی هم بگذارم و چشمانت تا به صبح درانتظار روی هم رفتن چشمان من باز میماند . آنگاه که عاشقانه از شیره جانت به من دادی تا بزرگ شدن مرا با چشمان زیبایت نظاره گر باشی . و حال که به حدی رسیده ام که میتوانم تمام محبت هایت را درک کنم و با تمام وجود بدانم که چه زیبا مرا دوست داری . عاشقانه و با تمام وجود دوستت دارم ....

نمیدانم آن فرزندی که لایق وجود مادری چون تو باشد هستم یا نه . نمیدانم مایه افتخارت هستم یا نه . اما میدانم هرکاری هم برایت انجام دهم هیچ گاه حتی به اندازه ذره ای از درد ها و زحماتی که از تولد من تا به الان کشیدی را جبران نخواهد کرد.

روزتان مبارک مادران با لطافت و مهربان..........

 

پی نوشت : دوستان عزیزم پست قبلی را فعلا زیاد جدی نگیرید . چون حیفم اومد این جشن قشنگ را تبریک نگم اونو حذفش کردم فعلا...


[ چهارشنبه 89/3/12 ] [ 5:38 عصر ] [ دلنوشته ] [ گل واژه ها () ]

از دوری تو غمین و نالان هستیم

وزکرده خود کمی پشیمان هستیم

اصلیت ما را تو اگر میپرسی 

از کوفه ولی مقیم ایران هستیم!

ما لشکری از سلاح روسی داریم       

در دوز و کلک رگ ونوسی داریم

هر جمعه که شد بیا که ما منتظریم

این هفته نیا فقط عروسی داریم !

از جور زمانه ما شکایت داریم

اندازه ی کوه و صخره حاجت داریم

ما مشکلمان گرانی و بیکاریست

آقا به نبودنت که عادت داریم !

ما قیمت روز ارز را میدانیم

معیار بهای بورس در ایرانیم

فعلا دو سه روزیست هوا پس شده است

هر روز دعای عهد را میخوانیم !

صد موعظه کن ولی ز تسلیم نگو

از خمس و زکات و ضرب و تقسیم نگو

آقا تو بیا ولی فقط با یک شرط !

از آنچه که ما دوست نداریم نگو !

نشریه دانشجویی باران

 

هییییییییییی.............

بدجور دلم گرفت..................

تا کی میخوایم شرط بزاریم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگه این شرطها رو نگذاشته بودیم شاید تا حالا

لااقل تکلیف خودمون رو روشن کنیم یا اینوری باشیم یا اونوری !!!! ...............

 شاید این جمعه بیاید ............. شاید

 

 


[ شنبه 88/12/22 ] [ 4:48 عصر ] [ دلنوشته ] [ گل واژه ها () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 104838